در یک جامعه، گاهی چیزهایی میگوییم یا کارهایی انجام میدهیم که کاملا به آنها معتقد نیستیم. برای مثال تصور کنید فردی وارد دفتر کارش شده، متوجه میشود که شریکش روی دیوار دفتر تابلوی نقاشی بدسلیقهای را نصب کرده است. وی در شرف این است که به شریکش بگوید این نقاشی چقدر زشت است، که شریکش با افتخار میگوید: « این نقاشی را دوست داری؟ خودم آن را کشیدهام.»
او پاسخ میدهد: « جداَ. خیلی قشنگه.» از لحاظ شناختی، این که “من شخصی راستگو هستم” با اینکه گفتم “نقاشی قشنگ است در حالی که افتضاح است” تناقض دارد. این ناهمانگی میتواند به سرعت با این شناخت که “جریحه دار نکردن احساسات مردم اهمیت دارد” کاهش یابد. « من به این دلیل دروغ گفتم که احساسات همکارم را جریحه دار نکنم. چرا باید به او بگویم که این نقاشی زشت است؟ این جمله دردی را دوا نمیکند.» این روش طریقهای موثر برای کاهش تناقض درونی است. زیرا دروغ او را به طور کامل توجیه میکند. ما آن را توجیه بیرونی مینامیم.
مثال دیگری از توجیه بیرونی پاداش است. برای لحظهای تصور کنید که شما در یک فروشگاه مشغول خرید هستید. فروشنده شما را به کناری میکشد و میگوید در صورتی که برای مشتریان دیگر فروشگاه از کیفیت محصول جدید و نه چندان مطلوبشان تعریف کنید و آنها را تشویق به خرید کنید مبلغ چشمگیری پول نقد به شما خواهد داد. شما فکر میکنید که این مقدار پول ارزشش را دارد بنابراین این دروغ را درباره محصول این فروشگاه به دیگر مشتریان خواهید گفت. توجه کنید که در هیچ کدام از مثالهای ذکر شده نگرش شما نسبت به مساله تغییر نکرده. از نظر شما نقاشی زیبا نیست و محصول فروشگاه کیفیت خوبی ندارد.
حالا تصور کنید توجیه بیرونی در موقعیت وجود نداشته باشد؟ چه پیش میآید؟ این وضعیت نمونه ای از این الگو است: گفتن، موجب باور کردن است. این نظریه پیشبینی میکند که ما شروع به باور کردن دروغ های خود میکنیم، اما فقط در صورتی که به اندازه کافی توجیه بیرونی برای اظهار نظر ما وجود نداشته باشد. در پژوهشی از کارمندانی که از مزایای محل کار خود رضایت کمی داشتند، خواسته شد در ازای دریافت مبلغی به خانمی که به تازگی برای استخدام به آن شرکت رفته بود، در مورد شرایط کاری و مزایای کار در شرکت دروغ بگویند. به گروهی از کارمندان مبلغ ناچیزی داده شد و به گروهی دیگر به ازای همان دروغ مبلغ قابل توجهی پرداخت شد. پس از آن، از هر دو گروه خواستند که رضایت خود را از مزایای محل کارشان درجه بندی کنند. گروهی که به ازای دروغ خود پاداش مناسبی دریافت کرده بودند همچنان رضایت پایینی از مزایای شرکت داشتند اما گروهی که مبلغ ناچیزی دریافت کرده بود رضایت شغلی خود را بالاتر درجه بندی کرده بودند. به عبارت دیگر، کسانی که برای توجیه دروغگویی، توجیه بیرونی بسیار داشتند، دروغ گفتند اما آن را باور نکردند؛ در حالی که، آنهایی که با فقدان توجیه بیرونی بسیار دروغ گفتند، به سمت باور کردن درستی آنچه گفته بودند، تمایل پیدا کردند.
منبع: کتاب روانشناسی اجتماعی، نوشتهی الیوت ارونسون، ترجمه دکتر حسین شکرکن. ویرایش هشتم. انتشارات رشد.